سایه نارونی تا ...

سایه نارونی تا ...

نارون پشتیبان پژوهش شما
سایه نارونی تا ...

سایه نارونی تا ...

نارون پشتیبان پژوهش شما

دنیای کوچک، اما نه، دنیای بزرگ من17

دختر مو طلایی از کسی چیزی نمیخواست  اما در فکرش دوست داشت آنجا را ببیند. و او که همیشه بی در خواست میفرستاد دوباره عکسی فرستاد. دختر با شور و هیجان عکسها را باز کرد . گویی او حرفهای دختر مو طلایی را که در ذهنش میگذشت میشنید.حرفهایی که دختر آن را به زبان نیاورده بود. و این بار عکس یک یادگاری نبود، عکس جایی بود که یادگاری در آن قرار داشت . عکس خانه ای در میان درختان با سقفی اریب مانند خانه هایی که در رویاها دیده بود. خانه ای دوست داشتنی که انسان آرزو دارد در آنجا باشد . 

و رویای خانه درختی در فکر دختر مو طلایی شکل گرفت.


این داستان ادامه دارد...