ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
دختر مو طلایی از کسی چیزی نمیخواست اما در فکرش دوست داشت آنجا را ببیند. و او که همیشه بی در خواست میفرستاد دوباره عکسی فرستاد. دختر با شور و هیجان عکسها را باز کرد . گویی او حرفهای دختر مو طلایی را که در ذهنش میگذشت میشنید.حرفهایی که دختر آن را به زبان نیاورده بود. و این بار عکس یک یادگاری نبود، عکس جایی بود که یادگاری در آن قرار داشت . عکس خانه ای در میان درختان با سقفی اریب مانند خانه هایی که در رویاها دیده بود. خانه ای دوست داشتنی که انسان آرزو دارد در آنجا باشد .
و رویای خانه درختی در فکر دختر مو طلایی شکل گرفت.
این داستان ادامه دارد...